ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ساعت 5:20 تنها تو ایستگاه اتوبوس نشستم.. هنوز آفتاب بیرون نزده.. عباس دیر کرده.. با خودم میگم کاش امروز میتونستم 2تا پرواز داشته باشم و پروازام بشن 20 تا..
بالاخره عباس میاد و بقیه بچه ها و ... بعد از 45 دقیقه کوه نوردی ساعت 7 روی سایتیم..
عباس میگه 9 تیک آف می کنیم.. یعنی 2 ساعت روی سایت توی آفتاب؟؟؟
2ساعت که نه.. 1 ساعت و نیم با شوخی و خنده گذشت تا سپهر قشنگ ترین حرف زندگیشو زد.. !
گفت بیاین زود بپریم بال هامونو جمع کنیم بریم درود هم بپریم.. !! اینو که گفت هممون خوشحال شدیم..
طبق معمول قبل از همه پریدم و بعد از من مهمون تهرانیمون.. بعد قاسم آقا, عباس و آخر سر هم سپهر..
پروازا عالی بودن.. حتا عباس دوبار اسپیرال زد..
زود بال ها رو جمع کردیم و بعد از یه مشکل کوچیک که با برداشتن صندلی عقب ماشین سپهر حل شد !!! راهی درود شدیم..
تو جاده به سمت درود میشه احمد توزندجانی رو دید که تیک آف کرده و داره پرواز می کنه..
چقدر مشتاقم که زود برسیم..
مستقیم با ماشینامون میریم رو سایت.. باد تقریبا 12 تا از سمت جنوب غربی سایت در حال وزیدنه..
میدونم هوا ترمیکه و ممکنه پرواز پر تنشی داشته باشم.. زیر لب می گم خدایا به امید تو و ...
همون اول یه تاک خوشگل دادم و چون زود فشارمو گرفتم باز شد..
خب دارم ارتفاع خوبی میگیرم.. منتظرم قدرت لیفت کمتر بشه تا شروع کنم به چرخیدن.. اما تموم نمیشه... چپ میرم.. راست میرم.. این لیفت تمومی نداره.. دیگه دارم خسته میشم.. هر چی به سمت دشت میرم تکونا شدید تر میشه.. بالاخره از اون ترمال های لعنتی خارج شدم و میتونم کمی از پروازم لذت ببرم.. تا چشم بهم میزنم ارتفاعم کم شده و کم کم باید ترافیک فرود ببندم.. اما همین؟؟؟ این همه تلاش برای همین چند دقیقه پرواز..؟! نه کمه !! دور میزنم میرم سمت همون ترمال هایی که ازشون فرار کردم.. میخوام ارتفاع بگیرم.. همینطور که دارم میچرخم و کم کم لیفتا شروع شده یه تاک دیگه میدم.. ! کمی از ترمال ها دور میشم و شروع می کنم ترافیک فرودمو می بندم که یه دفه باد شدید میشه و منو خرچنگی میبره سمت ساختمون کنار لندینگ.. یه طوری که خودمم نفهمیدم چطوری بالو از اون حالت در آوردمو آروم تر از همیشه.. مثل یه پر سبک فرود اومدم..
با خودم میگم عجب پروازی بود..
بعد از پرواز عباس و سپهر بال ها رو جمع کردیمو رفتیم قدمگاه کنار آب یه هندونه مشتی زدیم..
الان داریم تو ماشین برمی گردیم.. سرمو تکیه دادم به شیشه و با خودم میگم عجب روزی..
به جمع پرنده ها و وبلاگ نویسان خوش اومدی و امیدوارم پروازهای خوبی در اینده از شما ببینیم.
مرسی
قشنگ بود فرزاد جان..اما این جمله رو از من داشته باش که..روزی میرسه که در به در دنبال همون ترمال لعنتی میگردی...باور کن...عاشق تکون و اینجور هوا ها میشه.مواظب خودت باش
مرسی فرزین جان
امیدوارم تو پروازم زود تر پیشرفت کنم و به قول شما عاشق اون تکون تکونا بشم !
سلام
منم تازه پروازی شدم-موفق باشی و خوش پرواز
به امید دیدار
سلام
خوش اومدی به جمع پرنده ها
می بینمت
سلام آقا فرزاد
دوشنبه ۲۴ مرداد ۹۰ اولین پرواز از روی خواجه مراد مشهد